بی آرزو شاعر احمد شاملو دکلمه علی یک تن ثانی
بی آرزو شاعر احمد شاملو دکلمه علی یک تن ثانی
بی آرزو چه می کنی ای دوست؟
به ملال،
در خود به ملال
با یکی مُرده سخن میگویم.
شب، خامُش اِستاده هوا
وز آخرین هیاهوی پرندگانِ کوچ
دیرگاه ها میگذرد.
اشکِ بی بهانه ام آیا
تلخه ی این تالاب نیست؟
از این گونه
بی اشک
به چه می گریی؟
مگر آن زمستانِ خاموشِ خشک
در من است.
به هر اندازه که بیگانه وار
به شانه بَرَت سَر نهم
سنگ باری آشناست
سنگ باری آشناست غم.
شاعر احمد شاملو
دکلمه علی یک تن ثانی
دانلود دکلمه
دانلود دکلمه تصویری
بیشتر بخوانید
چیزی نگو دکلمه و شعر پریسا کشکولی
دلخور مشو شاعر داود همراز دکلمه راحله افسری
هر طرف شاعر سارا سلماسی دکلمه زهرا عوض پور
ساعت به وقت عاشقی شاعر هادی پورحسین دکلمه افسون غفائی