غرور نویسنده مصطفی باقرزاده دکلمه لیلی بابایی پور
غرور نویسنده مصطفی باقرزاده دکلمه لیلی بابایی پور
روی دیواری نوشته شده بود:
«غرور، آدمی را به زیر میکشاند و باعث سقوطش میشود؛ همانطور که فرشتهی معروف را شیطان کرد.»
امّا این حرف به دلم نچسبید؛ میشد گفت”تقریباً با این جمله مخالف بودم”
هرچند شاید بحث شیطان جدا باشد؛ او در ابتدا جن بود،
فرشته شد و سپس ذاتش به شیطان تغییر یافت. امّا انسان، او که نیست، گاهی باید غرور انسانی داشته باشد؛
نه آن غروی که بیدلیل خودش را برتر از دیگران بداند، دست پیری یا کوری را نگیرد و از خیابان عبور ندهد.
به کودک و زنی بیسرپناه کمک نکند. به عابری ساده درود نفرستد. وقتی رفتگری را می بیند، مسیرش را عوض کند و… نه!
اصلاً..غرور انسانی شاید در وجود هیتلر بود. آنجا که فقط یک بار شراب را سیر مزه کرد،
بدمست شد و به زمین افتاد و سپس به خاطر اینکه شرابی ناچیز او را به زمین زد، دیگر هرگز آن را لایق خود ندانست و مزه نکرد.
غرور انسانی باید در وجود همان پسر نوجوانی بود که به خاطر دوچرخهای با پدرش دعوایش شد و خودش را به دار آویخت.
یا در همان دخترکی که زن شد و خودش را از پل به پایین انداخت و هرکس دیگری که به خاطر مشکل و مشکلاتی،
به خاطر حرفهای همسری، از آب کباب کردن بجای نان شب، به خاطر نفهمیدنش و…
به خیال خودش، خودش را میکشد و از دنیا رهایی مییابد. یا به اصطلاح آسوده میخوابد؛
امّا کسی که نمیتواند در این دنیا زندگی کند، اگر بجای دیگر و بیانتهایی برود چگونه میتواند زندگی بکند!؟ اصلاً بخوابد.
وقتی گل یا گل خشکیدهای در آب چشمهای شسته میشود. بیشک در آب دریا غرق و در اقیانوس ناپدید می شود!
پسرکی یا مردکی وسوسه و بعد رهایت کرد!؟ دخترکی یا زنی همین بلا را بر سرت آورد!؟
دوستت نداشت و یک عمر فریبت داد!؟حقت را خوردند؟
زیر پا لهت کردند؟ تو را دریدند؟ از نظر خودت شکست خوردهای!؟ و…نه! تو گِلی پختهتر شدی و از خاکی!؟
آتش نیستی که با خاک خاموش شوی، هرچقدر تو را در آتش بگذارند، پخته تر میشوی، شسته نمیشوی و اگر بشکنی،
حداقل لایههای شکستهات تن درندهای را می برد. آدم عقل دارد، اندیشه دارد، تا بتواند درست تصمیم بگیرد و تن به ذلت ندهد.
خودکشی هم ذلت بزرگی است.–تو آمدهای چون زندگی داری و زندگی داری چون توانایی داری که مشکلات را شکست دهی،
نه خودت را بازندهی مشکلات کنی–. هر انسانی مشکل و مشکلاتی دارد؛
امّا استاد آن است که مشکلات را به مبارزه دعوت کند و با آنان بجنگد.
شاگرد هم که باشی می توانی استاد شوی، همانطور که اگر عاشق هنر باشی میتوانی هنرمند شوی.
دنیا هرچقدر بزرگ باشد بگذار باشد؛ ولی در مقابل ارادهی آدمی هیچ است،
وای به حال و روز دنیا که اگر آدمی خودش را بشناسد.
فرقی نمیکند، آن لحظه پیر باشی، میان سال یا جوان و حتی کودکی، هرچند که زودتر خودت را بشناسی بهتر است.
آن هنگام اگر همهی عالم باهم دست دوستی دهند هرگز نمیتوانند آدمی را شکست دهند، آدم مثل اقیانوس میشود.
آرام اما آرام تر از آرام، ولی اگر طوفانی شود، هر آنچه که سوار بر اوست و…
در خود غرق میکند. هیچ کس نمیتواند جلویش قد علم کند.
حتی اگر امروز مُرد، باز دنیا را شکست داده؛ چون دنیا به سحر و جادو متوسل شده،
ولی باز تو پیروزی چون در آخر هم سوار اویی. این آب تفکر انسان است، طوفانی یا آرامَش دست خود اوست.
(برشی از داستان سایه سبز کتاب اکنون)
نویسنده مصطفی باقرزاده
دکلمه لیلی بابایی پور
دانلود پادکست صوتی
دانلود دکلمه تصویری
بیشتر بخوانید
ای شب شاعر نیما یوشیج دکلمه پرستو بیات
تار مویت شاعر اکبر باباپور دکلمه شقایق مهرابی
حس آرامش نویسنده سارا زمانی فر گوینده امیر سیاهی
عبور احساس نویسنده سارا زمانی فر گوینده بهرام عادل