خزان دانایی شاعر محمد پازوکی دکلمه علی اصغر معراجی

خزان دانایی شاعر محمد پازوکی دکلمه علی اصغر معراجی

خزان دانایی شاعر محمد پازوکی دکلمه علی اصغر معراجی

خزان دانایی شاعر محمد پازوکی دکلمه علی اصغر معراجی

چه نشستی ؟ صدای پای خزان
دارد از توی باغ می آید
وز فرازِ درخت های چنار
باز بانگِ کلاغ می آید

باد هم ماهرانه می چرخد
روی سرپنجه مثلِ رقصنده
گاه مانند مار می پیچد
گِردِ این شاخه های درمانده

برگ ها راهی زمین شده اند
مثل مجنون که راهیِ صحراست
مثلِ فتح المبین که رمز تک اش
بعدِ نام خدا , یا زهراست

شاخه هایی که تا همین دیروز
دورشان برگ سبز می رویید
در جنون خزان گرفتارند
زیرِ شلاقِ باد , بی تردید

ابرها طبل جنگ میکوبند
آذرخش از نگاهشان جاریست
چشمِ خیسِ تمامِ پنجره ها
باز در فکرِ آبرو داریست

برگریزان شده بیا و ببین
کربلای چهار تکراریست
گرچه مهر و هنوز دی نشده
کارِ این فصل هم تبهکاریست

آسمان گریه میکند شب و روز
روی جغرافیای خسته ی من
توی ام الرصاص جا مانده
پاره های دلِ شکسته ی من

برگ ها در خزان دانایی
پیشِ چشمانِ ما مچاله شدند
باغ از این فاجعه غضب آلود
باد از این اتفاق , ثروتمند

فصل , فصلِ انار و دلتنگی ست
دارم از مهر خاطری مبهم
هیچکس قصد آن ندارد تا
ذره ای بر دلم نهد مرهم

برگ ها راهیِ زمین شده و
لِه شده زیر پای رهگذران
یا تو گویی که دست باد , مدام
میزند بر وجودشان چوگان

کاش باران همیشه می بارید
آنقدر تا بشوید این غم را
یا که کابوس باشد این پاییز
تا نبینم دوباره ماتم را

شاعر محمد پازوکی

دکلمه علی اصغر معراجی

 

دانلود دکلمه

 

دانلود دکلمه تصویری

بیشتر بخوانید

سیب شاعر حمید مصدق دکلمه علی برزگر
ثانیه ها شاعر امید صباغ نو دکلمه زهره رضایی
خواب مبهم شاعر مجید ترکابادی دکلمه علیرضا چولابی
دنبال خدا نویسنده عرفان نظر آهاری گوینده زهرا زمانی

deklame

مدیر سایت های دکلمه . آوای مستان . بلاگ شاعران و عشق زیبا

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *