برادر دکلمه و شعر علی اصغر معراجی همخوان آرزو پناهی

برادر دکلمه و شعر علی اصغر معراجی همخوان آرزو پناهی

برادر دکلمه و شعر علی اصغر معراجی همخوان آرزو پناهی

برادر دکلمه و شعر علی اصغر معراجی همخوان آرزو پناهی

تو را ای ماهِ اُفتاده درونِ چاه، دزدیدند
تو را از ترسِ کِیفَر چَشم بسته دستِ خان دادند…

تو را بعد از تمامِ فتنه ها، از یاد ها بُردند…
تو را دستِ زمینِ مُرده ی بی باغبان دادند!

بگو جانِ برادر، نابرادر ها چه ها کردند؟!
چگونه گُرگ ها پیراهنت را خون چِکان دادند؟

چه کاری با پدر کردند وقتی که زَبانت مُرد!..
چگونه مادرِ فرتوت مان از غُصه اَت دِق کرد!

چگونه خواهرِ اِبلیس، تقوای تو را دزدید؟!
چگونه قحطی آخر سَر، تو را بلعید، سارِق کرد؟!

بیا برگرد، خواهی دید، اینجا دوزخی سرد است!
و با ما هرچه کرده، سردیِ دل های عاشِق کرد..!

بیا برگرد می بینی؛ زمستان فصلِ آخر نیست!
تمامِ فصل ها سَردند، بهار اِبراز می خواهد!

تو یادت رفته شاید « میهمانِ سال و ماهت» را
«تگرگی نیست، مرگی نیست»، مسیح اِعْجاز می خواهد!

تو یادت رفته لیلی بی خیالِ عشقِ مجنون شد!
تو یادت رفته مجنون!… مَملِکت سَرباز می خواهد!…

کجایِ جَنگ خوابت بُرد، کجا دشمن اَسیرت کرد!؟
که تابوت از پی تابوت هامان در قطار اُفتاد…

بگو با من بگو، از اِفتخارِ زندگی در مرگ
بگو از عکس آخر، بوسه ای که شاهکار اُفتاد…

خدا با ماست سَرجوخه، نجاتت میدهند آخر
تو را بعد از وفاتِ مادری که داغدار اُفتاد…

صدایت می زَنَم تنها اُمیدِ عصرِ یخبندان
که در فِقدانِ آتش «گوشِ سَرما بُرده» ای دارم!

«نگاهَت می کنم با چَشم هایِ مردمِ کِرمان»
که از عصرِ قَجَر، ایرانِ تیپا خورده ای دارم…

اگر این گربه باقی مانده ی شیری کُهَنسال است
میانِ خرس و روبه، غیرتِ ته مانده ای دارم…

مُجابَم کن برادر جان، چرا، پس تا کجا، تا کی؟
مرا تاریخ پایِ هر بُتی، بی نام می خواند!

به یک اندازه جنگیدیم، جان دادیم یا کُشتیم…
چرا تاریخ تنها فاتحان را زنده می داند!؟

چه فرقی می کند، اصلا بیا در گورِ هم باشیم
که این جغرافیا، تاریخِ ما را هم نمی داند!…

دکلمه و شعر علی اصغر معراجی

همخوان آرزو پناهی

میکس امیر فراهانی و آرزو پناهی

پ.ن:

« میهمان سال و ماهت » ؛ « تگرگی نیست مرگی نیست» ؛ « گوش سرما برده » ارجاع داده می شود به شعر زمستان از زنده یاد مهدیاخوان ثالث .
خدا با ماست دیالوگ معرف فیلم نجات سرباز رایان
«نگاهَت می کنم با چَشم هایِ مردمِ کِرمان» مصرعی از شعر ( بوته ی حسرت ) از مجموعه شعر سرخپوست ها اثر دکتر حامد ابراهیم پور

 

 

دانلود دکلمه برادر

 

دانلود دکلمه تصویری برادر

بیشتر بشنوید

سوز دل دکلمه و شعر فاطمه منصوری
عشق نویسنده فرزانه عزیزی دکلمه سارا کرمی
ده س ناکسی دکلمه و شعر امیرحسین محمدی
خداحافظی تلخ شاعر فاضل نظری دکلمه مانی معظمی
آتش عشق شاعر سیدعباس صالحی دکلمه زهرا عسکری

deklame

مدیر سایت های دکلمه . آوای مستان . بلاگ شاعران و عشق زیبا

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *