وحید آریا

دیوار بکش شاعر مهناز افشاری گوینده وحید آریا

از دوست که بیش از همگان خون جگرت کرد
از درد همان کس که تو را در به درت کرد
از ضربه ی قلبی که خود آزار ترت کرد
از پچ پچ فریاد که پیچید و کرت کرد
از ابر بهاری که نبارید و ترت کرد

“دیوار بکش پنجره ها را و بپرهیز”

‌”از عشق که سر دسته ی دزدان جهان است ”
از اشک که در پشت گل خنده نهان است
از حس دروغی که در افکار و زبان است
از پیری روحی که تنش سبز و جوان است
از رفتن و دردی که فرا تر ز توان است

“دیوار بکش پنجره ها را و بپرهیز”

پرهیز کن از هر چه تو را سمت من آورد
از هر چه که بو از دهن پیرهن آورد
از روح مقدس که تو را سوی تن آورد
از عشق که از موی تو عطر وطن آورد
از موی بلندم که برایت کفن آورد

“دیوار بکش پنجره ها را و بپرهیز”

پرهیز کن از رشته ی افکار بلندت
از بافتن خواب و خیالات کمندت
از خُلق پر از عشوه و پر ناز و لوندت
از گریه ی بی حد و شکر خنده ی قندت
از حال خراب من و شب های چرندت

“دیوار بکش پنجره ها را و بپرهیز”

پرهیز کن از خلسه ی تاریک شبانه
از عطر گلی که زده در سنگ جوانه
از حس جنونی که شده شعر و ترانه
از آتش سرخی که کشیده ست زبانه
از او که برای تو غزل خواند ، زنانه

“دیوار بکش پنجره ها را و بپرهیز”

شاعر مهناز افشاری

گوینده وحید آریا

میکس آکام